104

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

این روزها ترجمه‌های نیمه‌کاره، نامه‌های نیمه نوشته، متن‌های ناتمام، فکرهای انبوه، شیرینی‌های نیم‌سوخته ولی هنوز در پی سبزینگی.

قبل‌ترها بخاطر از بین رفتن اهمیت آدم‌ها و کمتر شدن علاقه ام غصه می‌خوردم اما الان انگار عادت کرده‌ام و این بد است، خیلی بد... مثل آدمی که هر بار روحم را به آرامش می‌رساند و حالا فقط عادت کرده‌ام به او.

دوست دارم بشنوم نوایی را

104...
ما را در سایت 104 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ablomof97 بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 18:36

شب‌هایی هم هست پر از کلمات سیاه و صداهای بلند‍ِ خاکستری و ترس‌های کودکی و تب و لرز و تنهایی... این میان چنگ می‌زنی تا سبزینگی را پیدا کنی یا پیدا کنی کسی را که برایش حرف بزنی و حرف بزند و بیهوده است... آدم بزرگ‌ها فقط از دور خوب حرف می‌زنند.

بامداد، برای من هم جایی پیدا کن برای فرار و دور شدن. اینجا نفس کشیدن سخت تر از همیشه شده.

سحر دارد این شب تار؟

 

104...
ما را در سایت 104 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ablomof97 بازدید : 60 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 18:36

خیلی وقت است بعد از مدت ها  احساس سبزینگی قوی و عمیقی درونم رشد کرده. یک سرخوشی و آسودگی عمیق.
شاید بخاطر شروع دوباره ترجمه
شاید بخاطر خالی کردن  تیره های اعماق ذهن
شاید بخاطر عروسی نیکولا
شاید بخاطر جادوی پدر مقدس و دمنوش پر سیاووشان

پ.ن: دلم میخواهد حرف بزنی 

104...
ما را در سایت 104 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ablomof97 بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 18:36

نیکولای آبی ازدواج کرد.عطیه روانشناس کودکان شد.هویج شد خانوم دیندار، نویسنده کودک.زیتا مدرک کارشناسی ارشد حقوق را گرفت.مهشاد شده خانوم معلم دوست داشتنی.هانیه حالا با چارخانه هایش حسابی دلبری می کند.رن 104...ادامه مطلب
ما را در سایت 104 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ablomof97 بازدید : 66 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 18:36

خیلی وقت است دوستش ندارم و بیشتر از آن از او متنفرم. بارها نبودنش را تصور کردم، بارها مرگش را تصور کردم، بارها او را خط زده‌ام و امروز به از بین بردنش فکر کردم.همینقدر صریح و وحشتناک اما بی‌شرمانه نه. 104...ادامه مطلب
ما را در سایت 104 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ablomof97 بازدید : 60 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 18:36

موقع سوار شدن به مقصد فکر نکردم، فقط به دور شدن ازین شهر فکر کردم و اولین اتوبوسی که ترمینال را ترک می‌کرد همین بود. حالا دو ساعت است رسیدم و از سرما می‌لرزم و به آدم‌ها زل زده‌ام بی‌آنکه بدانم کجا با 104...ادامه مطلب
ما را در سایت 104 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ablomof97 بازدید : 61 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 18:36

آیا این که بدون کسی که دوستش داشته‌ای قادر به زندگی باشی، به معنای این است که او را کم‌تر از آن‌چه فکر می‌کردی دوست داشته‌ای؟

«خاطرات سوگواری»، رولان بارت

104...
ما را در سایت 104 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ablomof97 بازدید : 60 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 18:36

مثل انزلی ساعت پنج صبح پاییز می‌ماند، سحرانگیز و دور از دسترس...

از دور نشسته‌ام و به اسکله زل زده ام اما نمی‌توان پیش رفت و حسرت...

104...
ما را در سایت 104 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ablomof97 بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 18:36